بارون
وقتی بارون میاد حسی خوبی دارم چون تمام بدی و زشتی ها از بین میره دلم تنگ شده برای قل قل سماور چایی برای خوابیدن تا ساعت 9-10 صبح برای یه غذای تازه برای وقت داشتن برای هر کاری برای محبت کردن به بچه هام برای مهمونی های بدون دغدغه و عجله برای خریدهایی که ساعت و دقیقه مطرح نباشه برای خونه ی مامانم که برم از صبح تا شب با بچه هام و لذت ببرم برای زیر بارون بودن بدون توجه به خیس شدن و سرما نخوردن برای شرکت در عروسی ها که بدون استرس و... اما تا وقتی که سرکار میام همه ی اینها محاله محال غیر ممکن خدایا میشه یه نظری بکنی به حق بارون امروزات من بشم مادر بچه هام و این ارزوها عملی بشه نمی دونم این روزها منتظر...
نویسنده :
مامان سارا
7:46