بزرگ شدن ات
خیلی وقته بخاطر مشغله کاری و زندگی اینجا مطلب نگذاشتم حسابی دور و برم شلوغ بوده و نتونستم خاطرات تو رو اینجا بنویسم
خیلی خوشحالم از اینکه خدا رو شکر از همه چیز بر وفق مراد تو و من هست بزرگتر و فهمیده تر شدی و منم راحت تر شدم و به کارهام می رسم
کارهات و شیرین زبونی هات قابل تقدیر و ستایش هست همه دوستت دارن و عاشق ات هستن
وقتی بامن قهر میکنی میگی بمن دیگه مامانت نیستم یا بابات دعوا میکنی میگی دیگه بابات نیستم ( جملات رو برعکس میگی )
وقتی باهم میایم خونه میگی مامان من برنامه ی کودک نگاه میکنم و با عروسکام بازی میکنم تو هم به کارهات برس (منم کلی ذوق میزنم )
تلفن و آیفون رو برمیداری و قشنگ صحبت می کنی به صداها و ورود و خروج ها عادت کردی و می شناسی
عاشق مسواک زدن و دستشویی رفتنی چون میری اونجا آب بازی میکنی با خودت و شعر میخونی منم متوجه نمیشم چون سرگرم کارهام هستم می بینم یه ساعتی هست تو دستشویی هستی و با خودت سیر و ساحت میکنی
وقتی دارم آشپزی می کنم بهم میگی کمک لازم نداری
هرشب وقتی میریم توی رختخواب بغلم میکنی و بوس و نازم میکنی نمی دونی این لحظات رو چقدر دوست دارم
عاشق این بوس کردن و ناز کردن ات هستم تمام خستگی هام و تمام ناراحتی هام از بین می بری
بهم میگی برام تولد بگیر من بزرگ شدم
خیلی خوشحال از اینکه بزرگ شدی و دختر فهمیده ای هستی و بیشتر از سن ات می فهمی
دوستت دارم و عاشق ات هستم دخترم