، تا این لحظه: 11 سال و 10 ماه و 14 روز سن داره

ساراجون

تکرار روزها

1393/11/5 7:48
نویسنده : مامان سارا
197 بازدید
اشتراک گذاری

خیلی بده که روزهای بد سالیان سال ، یا ماهها یا روزهای آینده در زندگی مون تکرار بشه

یادمه تا وقتی که رضا پیش دبستانی میرفت پشت سرم گریه میکرد وقتی با وجود سارا باز این گریه ها تکرار میشه تن ام می لرزه

یادمه موقعی که رضا به دنیا اومده بود اون سال زمستون خیلی سختی رو پشت سر گذروندیم و زمستونش پر از یخ و سرمای خشک بود که هر روز صبح از شدت سرما اشک از چشمام سرازیر میشد

وای خدایا چقدر سخت بود ، بخاطر همین سرماهای خشک و بیرون رفتن هر روز صبح رضا کوچولو پسرم آسم گرفت

و مریضی اش شدت گرفت . دکترها و بیمارستانهای زیادی بردیم تا بطور موقت خوب بشه و از شدت سرفه هایی که بعضی مواقع دوماه طول می کشید و بچه از شدت سرفه خوابش نمی برد و آرامش نداشت و منم تا صبح چشم روی هم نمی گذاشتم و صبح مجبور بودم بیام محل کارم و بعداظهر دانشگاه

یادمه هر چقدر محل کارم برام توی این موقعیت گرفتاری بوجود( چه کار میکنی که اونقدر بچه ات رو مریض می کنی این حرف خوبشون بود الان که فکر میکنم خنده ام می گیره مگه میشه مادری مریض شدن بچه ات رو بخواد  )  اورد برعکس تمام استادید دانشگاه و همکلاسی هام چقدر خوب برخورد میکردن با این مشکل من تا استاد های دانشگاه می فهمیدن پسرم مریض هست و بیمارستان بستریه و من شب تاصبح بیمارستان هستم می گفتن دخترم پسرم مهم تره سرکلاس نیومدی مهم نیست و با من دوستانه همکاری میکردن واقعا دلم برای همه ی دوستان دانشگاه و اساتید خوبم تنگ شده

پسندها (2)

نظرات (0)

niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به ساراجون می باشد