بعد از دوسالگی
بعد از دوسالگی ات خیلی عوض شدی حرف زدن ، کارهات و ....
خیلی بیشتر از سن ات می فهمی
می فهمی که هر روز مامان باید بره اداره و تو توی خونه باشی
می فهمی که رضا میره مدرسه و درس میخونی
حرفهایی که بین من و بابا رد و بدل میشه حتی اگه سری هم باشه می فهمی
حرفهایی که پا تلفن و یا وایبر و ... همه و همه رو می فهمی و در مورد اونها صحبت میکنی
با تمام بچه گی ات و دنیای کودکانه ات
وقتی من می خوابم نازم میکنی و برام لالایی میگی چقدر این حس رو دوست دارم
وقتی نازم میکنی تمام خستگی هام از تن ام بیرون میاد
وقتی بابت اشتباهاتت ازمن معذرت خواهی میکنی خیلی به خودم می بالم
میدونم عزیزم سخته دوری من و تو 10ساعت ام دختر گلم باید این روزها رو باهم سپری کنیم
تا به دوران خوشی هامون برسه
دلتنگ هم میشم و لحظه شماری میکنم برای دیدن ات و مهربونی هات اما باید صبوری کرد
شاید اون طوری که تو ورضا میخواین من براتون نباشم با مشغله ی کاری که دارم
اما با تمام وجود دوستتون دارم به بهتون عشق می ورزم
زندگی کم و کاستی داره
پستی و بلندی داره
اما انسان موفق کسی هست که
بتونه تمام این مراحل را با موفقیت پشت سربگذاره
انعطاف پذیری شون بالا ببره
به امید روزی که من فقط مادر باشم نه یه کارمند
به امید اون روز گلهای من
عاشق تون هستم